نمی خواستم تو این وبلاگ اینو منتشر کنم، ولی دلم نیومد.

برای اونایی که یکمی دغدغه دین و ایمان و ... دارند.

ناتمام

حرف آخر




  امام حسین (ع):

  کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد، 

دیرتر به آرزویش می رسد، و زودتر به آنچه از آن می ترسد گرفتار می شود. 


هوش زیادی نمیخواد، منم میفهمم که اگه همین دو خط رو باور داشته باشیم؛و واقعا باور داشته باشیم، برای دنیامون هم که شده دیگه سراغ گناه نمیریم؛

 ولی...

چرا؟؟

اللهم من لی غیرک ؟

                     

نمیدونم واساتون پیش اومده یا نه ، در این شب ها گاهی دستاتو بلند میکنی  که دعا کنی  ...

دعا واسه خودت ...

شایدم پدر و مادرت ....

همین که دستا تو بالا میبری میخوای دعا کنی یه چیز هایی روی پرده های ذهنت نقش میبنده .

یاد اون بچه گل فروشی که توی خیابون التماس میگرد که گل هاشو بخرن ...

فکر اون پدر پیری  که با قامت خمیده با یه کلنگ رو دوششش سر میدون وایستاده بود  ،تا شب که شد واسه نون،  شرمنده زن و بچه ش نشه ...

فکر اون بچه ی یتیمی که تنها آرزوشه که یه بار هم که شده بتونه مثل بقیه بچه ها باشه ، با پدرش ...

به فکر اون همه مریضی که الان توی بیمارستانا بسترین و تنها امید باقی موندشون به خداست ...

فکر جوونی داره پدر یا مادرشو توی بیماری میبینه و لی غرورش هم بهش اجازه نمیده دستشو جلوی کسی دراز کنه ..

فکر اون جوونی که داره خودشو به هر راهی میزنه تا هزینه عمل مادرش رو در بیاره ...

به فکر اون دختری که میخواد ازدواج کنه ولی پول خرید جهیزیشو نداره ...

فکر عاشقایی که در غم معشوقشون میسوزن ....

به فکر اون بچه ای که شب با شکم گرسنه به خواب میره ...

فکر اون جوونی که داره مثل مرد کار میکنه تا هزینه خانوادشو در بیاره تا خواهر و برادرش بتونن درسشونو بخونن و مادرش هم کار نکنه ... 

و هزار تا فکر دیگه ، که اصلا بیخیال خواستت میشی ...

یادمون باشه تو این شب ها برای همه دعا کنیم . مخصوصا اونایی که به دعا هامون احتیاج دارن . ..

حسین یا حسین ها ؟


اینایی که مینویسم را نه از کتب و مقالات و نه در درس و دانشگاه  و نه در سخنرانی ها آموخته ام ، بلکه با تمام و جودم احساس کرده ام . هر روز و هر روز و هر ثانیه .... اما احساسم را نیز باور ندارم ...

مذهبیم ، بچه مسلمونیم ، نمیدانی برای حسین چه کار ها که نمیکنیم، علم و تکیه و نوحه ،وتشکل های دانشجویی _ صدای فریاد هایمان وسط مداحی ها تا عرش خدا میرود !  حتی جدیدا کاور فیس بوکمان را هم  به خاطرش عوض میکنیم !

اما نمیدانم کی باید به خطبه های مولایممان علی گوش بدهیم . 

در قاموس مذهبی بودنمان کل یوم عاشورا یعنی هر روز زیارت عاشورا و صد لعن بر ظالم و صد سلام بر عادل ، دیگر خیالمان از تولی و تبری راحت میشود . 

اما هر روز هر ثانیه صد بار بر ظالم سلام میدهیم و صد بار از کنار مظلوم میگذریم . 

هر روز گرفتار عاشورایی میشویم ، آری شاید این ها عاشورا های زندگی ماست ، اما عاشورایمان را چگونه سپری میکنیم ؟ مثل حسین ؟ 

البته حسین را هم تا جایی دوست داریم که پایش را از گلیمش دراز تر نکند ، همین گونه که هست بماند و ما هم عزایی بگیریم و مشکی به تن کنیم و گریه کنیم تا معنویتمان حفظ شود و یک موقع فریاد عدالتخواهی و " هل من ناصر ینصرنی " و این ها سر ندهد ، زیرا که آرامش و معنویتمان به هم میخورد و از طرفی وقت و حوصله این کارها را نداریم ، میخواهیم تلاش کنیم اگر شد اردویی برویم مشهد ، کربلا ، سوریه و .... زیارتی یخوانیم و ثواب و معنویتی کسب کنیم ...

من هم که یا گمراهم یا غافل ولی خوشا به حال آنان که حسینی زندگی میکنند .