ماه نصف شد

نیمی از فرصت تقریب به دلدار گذشت
چشم بر هم زدم و این همه اسحار گذشت

شب به شب آمدن و ناله زدن بر در دوست
چون نسیم سحری آمد و ناچار گذشت

گر چه کالای من غمزده بازار نداشت
کسب و کارم همه با لطف خریدار گذشت

چه خداوند رحیمی است که با قطره ای اشک
از سر معصیت بی حد و بسیار گذشت

گذر هر نفس آلوده به این دیر افتاد
شامل عفو خدا گشت و سبکبار گذشت

زودتر باید از این مائده کامی ببریم
نیمی از سفره ی مهمانی غفار گذشت

نیمی از ماه گذشت و مه من جلوه نکرد
چه کنم نیمه ای از فرجه ی دیدار گذش

نیمه ای رفت ولی نیم دگر در پیش است 
ای خوش آن کس که از این ماه، سزاوار گذشت

هر شب اینجا دل من مضطرب بانویی است
محملش از وسط کوچه و بازار گذشت

سنگ می آمد و بر روی برادر می خورد
خواهر غمزده با دیده ی خونبار گذشت

پیش چشمان پدر، دخترکش سیلی خورد
عمر کوتاه گلش در غم و آزار گذشت

شاعر : مصطفی هاشمی نسب

شاید لازم باشد کمی بدهکار باشیم...


سلام داش مشتی های سپاه روح الله قدم به چشم.
کاش نیامده بودید در این دوره که برای غسل تان باید از شمر زمان آب بگیریم ، البته می گویند شمر امان نامه داده و آدم مودب و هوشمندی است.

مبادا فکر کردید ماجرای صفین است وشمشیر بر گلوی مولایمان گذاشتند که باید مذاکره کنید. فقط رای دادیم که زندگی بچرخد عزت و شرف ملت هم بچرخد اما ظاهرا در ترجمان (چرخیدن = پیچاندن ) معنی شده است .

شاید نگران شدید که عمروعاص می خواهد کلک بزند.

نکند نگران شدید جام زهر دیگری در کار است.

چرا امدید ؟؟؟ الان چه موقع آمدن بود آخر؟

داش مشتی ها آمدید به رخ بکشید که ما لب تشنه ،دست بسته ،شکنجه شده ،در گودال زنده به گور شدیم و به مولایمان پشت نکردیم؟؟
شهدا با شما عهد می بندیم اگر بند بند استخوانهایمان را جلوی فرزندانمان جدا کنند ،اگر در آتش کینه اسرائیل بسوزیم ،اگر تکه تکه گوشتهای تنمان زیر دندان لیبرالیسم و فرزندان نا مشروعشان، تکفیری ها و منافقین جویده شود دست از یاری رهبرمان برنخواهیم داشت. " یا علی "   ادامه مطلب ...

مگر هر چیزی عنوان می خواهد؟؟؟



دیگر به خـــــــــــلوت های من یک نـــــــــم نمی باری

 در دفـــــــــــتر دلــــــــــــــــــتنگی ام شعری نمی کاری

 لحن ســـــــــــکوتت در دلــــــم هر روز یک جور است

 قهری؟... نه؟... دلگیری؟... نه؟... آقا! دوستم داری؟

 من – بــــــــــــــــی تعارف- هستی ام را از شما دارم

 آقـــــــــــــــــــــا خلاصه مطلبی ؛ فرمایشی ؛ کاری...

 مـن خوانده ام دربارتان یک خیمه ی ســـــــــاده ست

 جایــــــــــــــــــــــــی در آن دارند شاعرهای درباری؟ 

اما من و این رتبه و این منزلت ، هرگـــــــــــــــــــــز

 اما تـــــــــــــــــــو و این بخشش و این مرحمت ،آری

 توفیق دادی یک غزل هم صــــــــــــــــــــــحبتت باشم

 از بس که گـــــــــــــل هستی و رو دادی به هر خاری