حسین یا حسین ها ؟


اینایی که مینویسم را نه از کتب و مقالات و نه در درس و دانشگاه  و نه در سخنرانی ها آموخته ام ، بلکه با تمام و جودم احساس کرده ام . هر روز و هر روز و هر ثانیه .... اما احساسم را نیز باور ندارم ...

مذهبیم ، بچه مسلمونیم ، نمیدانی برای حسین چه کار ها که نمیکنیم، علم و تکیه و نوحه ،وتشکل های دانشجویی _ صدای فریاد هایمان وسط مداحی ها تا عرش خدا میرود !  حتی جدیدا کاور فیس بوکمان را هم  به خاطرش عوض میکنیم !

اما نمیدانم کی باید به خطبه های مولایممان علی گوش بدهیم . 

در قاموس مذهبی بودنمان کل یوم عاشورا یعنی هر روز زیارت عاشورا و صد لعن بر ظالم و صد سلام بر عادل ، دیگر خیالمان از تولی و تبری راحت میشود . 

اما هر روز هر ثانیه صد بار بر ظالم سلام میدهیم و صد بار از کنار مظلوم میگذریم . 

هر روز گرفتار عاشورایی میشویم ، آری شاید این ها عاشورا های زندگی ماست ، اما عاشورایمان را چگونه سپری میکنیم ؟ مثل حسین ؟ 

البته حسین را هم تا جایی دوست داریم که پایش را از گلیمش دراز تر نکند ، همین گونه که هست بماند و ما هم عزایی بگیریم و مشکی به تن کنیم و گریه کنیم تا معنویتمان حفظ شود و یک موقع فریاد عدالتخواهی و " هل من ناصر ینصرنی " و این ها سر ندهد ، زیرا که آرامش و معنویتمان به هم میخورد و از طرفی وقت و حوصله این کارها را نداریم ، میخواهیم تلاش کنیم اگر شد اردویی برویم مشهد ، کربلا ، سوریه و .... زیارتی یخوانیم و ثواب و معنویتی کسب کنیم ...

من هم که یا گمراهم یا غافل ولی خوشا به حال آنان که حسینی زندگی میکنند .