بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد...

دوباره بیرق و علم، کتیبه های محتشم

دوباره شور و عشق و اشک، دوباره ماجرای مشک

دوباره پرسشی که سال هاست با دل آشناست

خانه ی دوست کجاست؟

سلام.دوباره محرم داره میاد و انگار حال و هوای همه یجورایی محرمی شده.یه شعر پیدا کردم که دلمو برد.براش یه طرح کوچیک هم زدمو گذاشتم پشت زمینه صفحه لپتاپ.برا شما هم گذاشتم.اینم لینکش.

اینم لینک پوستر A4: لینک پوستر


شمام اگه خواستید همین کارو بکنید تا برا یه ماه هم که شده هر موقع صفحه کامپیوترتونو میبینید ناخودآگاه بگید:یا حسین.




روایت است که چون تنگ شد بر او میدان

فتاده از حرکت ذوالجناح وز جــــولان

نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت

نه ذولجنـاح دگر تاب استقامــت داشت 

کشید پــا ز رکاب آن خلاصه ایجاد

به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد

هوا زجورمخالف چون قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گـردید

بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد

اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 3 آبان 1393 ساعت 06:53

داستان کامل در نظر جا نمیشه . این لینکش:
http://hadinet.ir/view/post:2892501

[ بدون نام ] شنبه 3 آبان 1393 ساعت 06:52

اینم داستانش : مقبل در خواب می بیند»
مقبل گوید : پس از پایان عزداری و سوگواری حضرت خاتم الانبیاء (ص) خلعتی به محتشم عطا فرمودند. من با خود گفتم : البته اشعار من مورد قبول آن حضرت قرار نگرفته است، زیرا به من دستور خواندن ندادند. ناگاه حوریه ای به خدمت حضرت آمد و عرض کرد : حضرت فاطمه الزهرا (س) می گویند : دستور بفرمائید که مقبل واقعه ای در مرثیه سید الشهدا(ع) بخواند . پس آن حضرت به من امر فرمودند و بر منبر رفتم و در پله اول ایستادم و چنین خواند م :

روایت است که چون تنگ شد بر او میدان

فتاده از حرکت ذوالجناح وزجــــولان

نه سیــد الشهــــدا بر جــدال طاقـت داشت

نه ذولجنـاح دگر تاب استقامــت داشت

کشید پــا زرکـــاب آن خلاصه ایجـــــــــاد

به رنگ پرتو خورشید ، بر زمین افتاد

هوازجورخـــــا لف،چون قیرگـــون گردید

عــزیز فاطمه از اسب سرنگون گـردید

بلنـــــــد مرتبــه شاهــی زصــدزین افــتاد

اگــر غلط نکـنم،عـــرش بر زمین افتاد

ناگاه کسی اشاره کردکه فرودآی .دختر پیامبر (ص) بیهوش گشته است . من از منبر فرود آمدم و منتظر عطای حضرت خیرالبریا بودم. ناگاه دیدم ضریح مطهر حضرت سید الشهدا (ص) باز شددو شخص جلیل القدری از آن بیرون آمد . اما زخم سینه اش از ستاره افزون وجراحات بدنش از شمار بیرون است. ایشان خلعت فاخری به من عطا فرمودند . عرض کردم فدایت گردم ، شما چه کسی هستید ؟ فرمودند: من حسین (ع) هستم .

[ بدون نام ] شنبه 3 آبان 1393 ساعت 06:36

از همین نقطه متوسل شدم. امیدوارم روی سیاه مانع نظر لطف نشه.
ممنون واقعا

مهران منانی جمعه 2 آبان 1393 ساعت 22:56

بانی خدا و خرج محرم ز فاطمه است
این تکیه را ز جود و کرم آفریده اند

Mohtaje doa جمعه 2 آبان 1393 ساعت 22:35

Manam kheili gereftaram hame karam gereh khorde eltamase doa

[ بدون نام ] جمعه 2 آبان 1393 ساعت 18:20

کاش داستان خواب پشت این شعر رو هم مینوشتین.. این شعر نظر کرده حضرت زهرا(ع)ست
به دلم افتاده طرح شما هم نظر کرده است
زبون بنده هم که قلم پروردگاره
منم دعا کنید
به خدا خیلییییییییییییییی گرفتارم

اگه گرفتارین متوسل شین به حضرت رقیه(س).
دستای کوچیکی داره، ولی گره های بزرگی رو میتونه باز کنه...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.