زندگی با پروتوکول ها !

گاهی نظر بعضی ها توی بعضی چیزا و درمورد بعضی برخورد های ماها جالبه !

اگر از نظر علوم انسانی و تجربی پذیرفتیم که کسی از کسی برتر نیست و هیچ مذهبی از مذهبی دیگر برتر نیست, بنابر این از فردا هیچ تبعیضی در حقوق روانی,حقوق مالی, حقوق اجتماعی, امنیتی و آزادی انسان ها نخواهد بود. همه قشر مورد ذکر شده با هم برابرند. چه کسی صدایش در می آید؟! انسان ها را تنها تقوی و آگاهی از دیگران متمایز می کند. 

اگر من و شما بپذیریم که در بیمارستان دکتر از پرستار برتر نیست و راننده آمبولانس کمتر از جراح قلب نیست, در این صورت باید معادلات جامعه از دیدگاه حقوقی (معنوی و مادی) زیر سوال برود و نگاهی واقعی و اخلاقی و انسانی و دمکراتیک جایگذین شود. شاید ساده اندیشانی باشند که تصور کنند, اگر ارزش ها و حقوق معنوی و مادی و اجتماعی یک قاضی برابر با یک راننده تاکسی باشد, کمتر کسی انگیزه ای برای تحصیل خواهد داشت. پاسخ به این معادله و نظریه بسیار ساده است. حقه بازان, کلاه برداران و راهزنان شیک محو می شوند!

اگر انگیزه من و شما از دکتر و مدیر شدن احترام مردم و امکانات برتر معنوی و مادی باشد, چنین انگیزه ای نه تنها بسیار ضعیف و تقلبی و حتی خطرناک نیز می باشد. به این می ماند که شما همسرتان را با چنین الگوها و ارزش هایی انتخاب کنید. که عواقب و جوانب منفی و خانمان سوز چنین انتخاباتی در علم روانشناسی شفاف و روشن است. احمق ها و جاهل ها به سفارتی ها و کسانی که ممکن است روزی کارشان به آن ها بیفتد احترام و در حقیقت پاچه خواری می کنند. و این باعث می شود که سفارتی ها و ... بپندارند که مهم تر هستند. و این توهم را به فرزندان خود نیز انتقال می دهند. حالا این فرزندان بی گناه در جامعه و مدرسه با یک احساس کاذب و دروغین که پدر من برتر است و رفتار مغرورانه و متکبر را پیشه می گیرند و همین تصور, اسباب دردسر این قربانیان و بی گناهان می شود.

هر کسی که بپندارد در جایگاه و قرارگاه برتر و مهم تری قرار گرفته است و به آن سبب حق بیشتری دارد, دچار بیماری تئوری توهم می شود.دچار بیماری خودشیفتگی و برتری طلبی و فاشیستی و وسواسیت می شود. حالا با این تعداد دکتر و کارمند و وزیر, وکیلی که دچار این بیماری ها هستند, تکلیف سلامتی و بهداشت چه خواهد شد!؟ طبیعی هست که در چنین جامعه ای دروغ و بیمار, هر کسی به هر کسی برسد, اولین چیزی که دوست دارد بداند, شغل من و شماست!

مرجع انسان ها کارشان شده است. و این دروغ ترین و حماقت ترین توهمی بود که انسان دچار آن شده است. انسان ها با یک جراح قلب بسیار راحت تر دوستی برقرار می کنند تا با یک نجار خوب! حتی اگر این جراح نفسانی باشد. حتی اگر این جراح قمارباز و کلاه بردار باشد. حتی اگر این جراح کارش را خوب انجام ندهد, که بدون تردید نمی تواند انجام بدهد. رفت و آمد با یک قاضی دزد و ناآگاه افتخارآمیزتر از رفت و آمد با یک قالی باف خوب است! فرزندان ما زیر چتر چنین ارزش ها و الگوهایی بزرگ می شوند. تقریبا می توان گفت که قالی باف خودش هم باور کرده است که کمتر از یک پزشک است! قالی باف خودش هم باور کرده است که کراوات و فلان رفتار برازنده او نیست! راننده تاکسی باور کرده است که باید ادبیات مخصوص راننده ها را داشته باشد. پزشکان باور کرده اند که یک سر و گردن از بقیه توده مردم برتر هستند! 

رفتار خوب و رمانتیک با مادر و برادر و خواهر و همسر, تنها در خانواده های هنرمندان یافت می شود! و یک کارگر خجالت می کشد که در میادین عام به همسرش ابراز علاقه بکند. عشق را که ترور و زخمی کرده اند و تقریبا بسیار نادر خود را بروز می کند. فلان کفش را هنرپیشه ها می پوشند و من از پوشیدن آن خجالت می کشم. فرزندان سفارتی ها در ممالک مختلف نمی توانند خود را با جامعه وفق بدهند چرا که مقید به ارزش ها و قوانین خاصی هستند و اگر دخترانشان خارج از آن دایره قرار بگیرند, ایشان کارشان را از دست می دهند!

خود را تجربه نکردن در هر قشری نهادینه شده است. نمی توان گفت که ریاست فلان سازمان خودش است. راستش من فلان کفش و پیراهن را دوست دارم ولی جامعه و شوهرم فکر می کند که این پیراهن و کفش ها را فاحشه ها می پوشند! و من میل دارم اورال جنسی با شوهرم داشته باشم, ولی می ترسم که شوهرم فکرهای بدی بکند!

همه چیز در انحصار فلان قشر و فلانی ها افتاده است و هر کسی از خود نبودنش می نالد. با دوچرخه سرکار نمی رویم که برازنده من نیست! نمی خندیم که شاید کسی در اینجا بی جنبه باشد! در خیابان بستنی نمی خوریم که... نمی رقصیم که مبادا از احتراممان کاسته شود! مادری با افتخار می گفت که دختر من سر کوچه مان را هم نمی شناسد! این عقده ها کجا فرود خواهند آمد!؟ 

شناخت سر کوچه شاید در نظرت چیز مهمی نباشد ...

ولی عقده ی بزرگی در ذهن کسیست ....

خودت باش و آن جور که دوست داری زندگی کن .

نظرات 6 + ارسال نظر
جلیلی سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 17:18

واقعا متن خیلی خوب وعالی هستش....متاسفانه زندګی امروزی ما ایرانیا خصوصا به همین صورتی داره پیش میره که کلا یه قالی باف یا راننده یا افرادی با داشتن این قبیل مشاغل اصلا حق حرف زدن ندارن چه برسه به مثلا خوب لباس پوشیدن...یا اینکه فقط فرزندان دکترا یا مهندسا لایق تحسین وبه به چه چه ګفتنن...
ولی یه نقد به اون قسمت اخرش وارده چون ادم ګاهی اوقات بخاطر شرایط موجود نمیتونه هرطورم که دلش میخواد زندګی کنه وباید شرایط جامعه رو هم درک کنه..مثلا یه سیاسی بلند پایه بخواد هرطور دوست داره لباس بپوشه...

[ بدون نام ] یکشنبه 1 تیر 1393 ساعت 21:33

این دیگه چیه

دقیقا کدوم ؟ کجاش ؟

[ بدون نام ] یکشنبه 1 تیر 1393 ساعت 13:37

لایک سید ، احتمالا ملاک های بعضی دوستان از برتری ریش و این چیزاست .

[ بدون نام ] یکشنبه 1 تیر 1393 ساعت 11:22

Besiyar ali like

ناجی شنبه 31 خرداد 1393 ساعت 21:17

عالی

محمد بختیاری شنبه 31 خرداد 1393 ساعت 18:57

سلام
نمیدونم اینو کی نوشته آقا جمال(ولی این که تو ننوشتی بسیار محتمل هستش...احتمال قریب به یقین!!)
بسیار متن آشفته و به هم ریخته و فاقد پیوستگی موضوع و در یک کلام فاقد اصول اولیه و ساده ی انشا نویسیه(میخواستم بگم اصول نویسندگی..گفتم همین انشا نویسی هم زیادشه..!)
معلوم هم نیست این حرف ها از چه تفکری در اومده....
استناد های خاصی هم نکردی...
منبع هم که!؟؟؟؟

خود بودن و زندگی را برای خودمون انجام دادن هم باهاش موافقم
ولی بعضی چیزیایی که گفتی واقعا

همه ی انسان ها هم با هم برابر نیستن(این جمله اصلا ساده نیست و ساعت ها میشه اثباتش کرد..اما درس دارم...!)
یا علی

این طرز فکر من و بعضی های دیگست و دلیلی نداره که دیگران قبولش داشته باشن و متن کتاب یا جورنال هم نیست که نیازی به این چیز ها داشته باشه ، بیان نظر شخصیه ...
شما اصل موضوع رو دریاب ، شاید نویسنده هم به خاطر امتحان داشتن فرصت نکرده! اون طور که باید و شاید انشاشو ! تنظیم کنه !
در مورد ایراد دومت هم نوشته شده توی متن که ملاک برتری انسان ها تقوا و آگاهیه ، حالا اگه از نظر شما ملاک برتری دیگه ای هم وجود داره بگید که ما هم بدونیم ...
دقیقا هم مشخص نکردین کجای متن ایراد داره ، آدرس بدین شاید قابل بحث باشه .
منبع مطالب هم عقل و فطرته .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.