جمعه آمد ... جمعه رفت ... خبری نیست که نیست

دریافت پوستر با کیفیت اصلی با کلیک بر روی خود پوستر


در آسمان غزل عاشقانه بال زدم/ به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم


در انزوای خودم با تو عالمی دارم/ به لطف قول و غزل قید قیل و قال زدم


کتاب حافظم از دست من کلافه شدست/ چقدر آمدنت را چقدر فال زدم


غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست/ همان شبی که برایش تو را مثال زدم


غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد/ چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم


به قدر یک مژه بر هم زدن تورا دیدم/ تمام حرف دلم را در این مجال زدم 


به ماه رویت قسم که جانا(قطعه صوتی)

یاعلی

نظرات 2 + ارسال نظر
مهران منانی جمعه 22 آذر 1392 ساعت 21:41

عمریست که از حضور او جا ماندیم
در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم
ماییم که در غیبت کبری ماندیم

[ بدون نام ] جمعه 22 آذر 1392 ساعت 20:03

بسم الله الرحمن الرحیم
آمده است که روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جا به جا کردن خاک های پای کوه بود. از او پرسید : چرا این همه سختی را متحمل می شوی ؟ مورچه گفت : معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم . حضرت سلیمان فرمود : تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی . مورچه گفت : تمام سعی ام را می کنم...
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد . مورچه رو به آسمان کرد و گفت : خدایی را شکر می گویم که در راه عشق ، پیامبری را به خدمت موری در می آورد...
همت ما از یه مورچه هم کمتره عایا!؟
اگه پیغمبری در این نزدیکی ها نباشه ! خدا که هست!!!
از خدا بخوایم که ظهور آقامونو نزدیک کنه
واقعا ما واسه رسیدن ظهور آقامون چی کار کردیم!؟
یه نگاه به اعمامون بندازیم میبینیم هیچی...
من که به شخصه موانع ظهورو فراهم کردم
حاج آقا بالا منبر میگفت : مردم !خداوند میگه ، اگه شما یه قدم به سوی من بیایید من ده قدم میام
یکی از پامنبری ها داد زد و گفت : حاج آقا به خدا بگو اون یه قدمم خودش برداره!!!!!!!!!!!!!!!
اینم از همت من و امثال من
متن اصلی رو از یه وب دیگه برداشتم
تشکر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.