حضرت عشق علیه السلام...

میدانم بابا دو بخش دارد
بخشی در صحرا و بخشی بالای نی...
اما این که عمو چند بخش دارد
فقط بابا میداند...


بدون عنوان...

بعضیا میگن:

به جای ضریح امام حسین علیه السلام، به مدرسه سوخته ها برسیم،عوضش پارتی شبانه از اهم واجباته که نباید از وقت فضیلتش بگذره . . . 

بجای نذری برای امام حسین علیه السلام، به زلزله زده ها کمک کنیم؛ بجای هیأت محرم، به زلزله زده ها کمک کنیم؛ بجای صرف پول برای ساخت ضریح جدید امام حسین علیه السلام، به زلزله زده ها کمک کنیم!


چرا یه کمپین نمی زنید و بگید:


هزینه یک ماه لوازم آرایش تان را ؛ هزینه دو هفته چالوس رفتن و ویلا گرفتن را؛ هزینه کافی شاپ رفتن تان را خرج زلزله زده ها کنید . . .

اصلاً بیایید این دو ماه محرم و صفر را، هزینه شارژ اینترنت تان را خرج زلزله زده ها کنید که ما هم راحت باشیم! شب یلدا خرج نکنید و ولنتاین نگیرید و پارتی برگزار نکنید و خرج زلزله زده ها کنید! پالتو و بوت نخریم و خرج زلزله زده ها کنیم

باز هم لازم است مثال بزنم که معلوم شود مشکل از وضعیت زلزله زده ها نیست و از شور و شعوری ست که حسین در جان مردم می ریزد و از آن می ترسید؟!!

انگار همه فهمیده اند که هر چه داریم، از محرم و صفر داریم؛ به هر بهانه ای بر محرم مان تیر می زنند...

در آخر صلواتی بفرستید حسین شاد شود...

قضاوت با خودتون...

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد :
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... خجالت نمی کشی؟...
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد:
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...

یکم لبخند...

پسر یه اصفهانیهِ کافرِ ملحدِ بی دین ... به باباش میگه 5 هزار تومن پول بده.

باباش میگه چی؟!!!! 

چهار هزار تومن؟!

سه هزار تومن می خوای واسه چی؟!
بچه های مردم روزی دو هزار تومن میگیرن، با همون هزار تومن کنار میان، اون وقت تو از من پونصد تومن می خوای؟!

بابای من بم سیصد تومنم نمیداد که من بخوام دویست تومن به تو بدم.

حالا بیا این صد تومنو بگیر...

پسره نگاه کرد دید یه پنجاه تومنیه...


سعی کنید موفق باشید...