جزوه فیزو زوج!

سلام! 




یا اخا ادرک اخاک..

مجلسی می‏نویسد: «أنَّ العَبَّاسَ لَمَّا رَأى وَحدَتَهُ أتَى أخَاهُ وَ قَالَ یَا أخِی هَل مِن رُخصَةٍ» ابوالفضل وقتی دید حسین تک و تنها مانده، آمد خدمت برادر و عرض کرد حالا اجازه می‏دهی من به میدان بروم؟ «فَبَکَى الحُسَینُ بُکَاءً شَدِیداً»؛ امام حسین سخت شروع کرد به گریه کردن؛ بعد به او گفت: «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی»؛ تو علمدار منی؛ کجا می‏خواهی بروی؟ عبّاس به برادر عرض کرد: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ»؛ برادر، سینه‏ام تنگی می‏کند و از زندگی بیزارم. اجازه بده به میدان بروم. حسین(علیه‏السلام) فرمود: «فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ»؛ حالا که چنین است، پس برو یک مقدار آب برای بچه‏ها تهیه کن...

ابوالفضل آماده شد؛ مشک را برداشت و سوار مَرکب شد. می‏نویسند چهار هزار مأمور اطراف شریعه را گرفته بودند. امّا عبّاس هر طور بود خودش را رساند و وارد شریعه فرات شد. دست‏ها را زیر آب برد؛ در مقتل می‏نویسد: «وَ أرَادَ أن یَشرِبَ المَاءَ»؛ یعنی خواست آب را بنوشد که «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین وَ أهلِ بَیتِه»؛ به یاد تشنگی برادر و خاندان برادر و آن بچه‏ها افتاد. «فَرَمَی المَاءَ مِن کَفِّهِ» آب‏ها را روی آب ریخت. مشک را پر از آب کرد و سوار مَرکب شد و حرکت کرد. بعد می‏نویسند: «وَ أحَاطُوا بِهِ مِن کُلِّ جَانِبٍ»؛ یعنی از چهار طرف به او حمله کردند. شمشیرزن با شمشیر آمده، نیزه‏زن با نیزه آمده، تیرانداز با تیر آمده، از هر طرف او را احاطه کردند.

می‏نویسند ابوالفضل دست راستش که قطع شد، صدایش بلند شد: «وَ اللهِ إن قَطَعتُمُو یَمِینِی إنِّی أُحَامِی أبَداً عَن دِینِی». بند مشک را به شانه چپ انداخت. طولی نکشید که دست چپ را نشانه رفتند؛ بند مشک را به دندان گرفت. می‏نویسند: «فَأتَاهُ سَهمٌ وَ أصَابَ القِربَةَ»؛ تیری آمد و به مشک خورد؛ آب‏ها سرازیر شد. اینجا بود که «فَوَقَفَ العَبّاسُ»؛ عبّاس ایستاد و دیگر به سمت خیمه‏ها نرفت. «وَ جَاءَهُ سَهمٌ آخَرُ فَوَقَعَ فِی صَدرِهِ»؛ یک تیر دیگر آمد و به سینه عبّاس خورد. در مقتلی می‏نویسد: «فَوَقَعَ فِی عَینِهِ الیُمنَی»؛ یعنی به چشم راستش خورد. کاری کردند که در مقتل می‏نویسد: «فَانقَلَبَ عَن فَرَسِهِ إلَی الأرضِ»؛ از بالای اسب به زمین آمد. «فَنَادَی یَا أخَا أدرِک أخَاکَ»؛ صدایش بلند شد برادر، به داد برادرت برس... حسین(علیه‏السلام) با عجله آمد؛ مواجه با چه صحنه‏ای شد؟... عبّاس هنوز در بدن روح داشت و با برادر صحبت کرد. گفت: «یَا أخَا مَا تُرِید»؛ برادر، حسین جان، حالا می‏خواهی چه کار کنی؟ حسین(علیه‏السلام) گفت می‏خواهم تو را به خیمه‏ها ببرم. ابوالفضل گفت من را نبر به خیمه‏ ها... 
نقل از حاج آقامجتبی تهرانی(ره) 

اخرین جزوات .... اخرین اطلاعات

نکته ی اول : جزوات جلسه ی 12 و 14 را میتوانید از اینجا دانلود کنید

نکته ی دوم : لیستریا و اریزیپلوتریکس رو که استاد فقری درس دادند مربوط به پایان ترمه ...واسه میان ترم نخونید ...


اطلاعیه

به نام خدا

سلام

1:«میکروب عملی» شنبه ها از 16تا18 به 12:30 تا 14 تغییر کرد.     


2:بچه ها لطفا در ادامه ی جزوه 14 باکتری این چند تا فایل رو هم بخونید.

استاد سر کلاس زوج خلاصه گفتن و به اسلاید ارجاع دادن.

جزوه ای هم که از گروه فرد بود این ها رو نداره:


*

*

 

*

*

*

*

*


             

ادامه مطلب ...

علمدار...

میدانم بابا دو بخش دارد:
بخشی در صحرا و بخشی بالای نی...
ولی این که عمو چند بخش دارد را
فقط بابا میداند...
بهترین مداحی که بنده تاحالا تو عمرم گوش کردمو براتون میذارم:
فقط خواهش میکنم دانلودش کنین و تا آخرش گوش کنین.مطمئن باشید پشیمون نمیشید.
بیاید هرکدوممون تو این چند شبه باقی مونده یه کارم که شده برا امام حسین(ع) انجام بدیم.تا انشاالله ما رو هم تو لیست نوکراشون بنویسن. طراحی پوستر بالا یه کار کوچیک بود که از دست من بر میومد.
هر کسی هر کاری بلد بکنه.
بچه ها دارن سُفره رو جمع میکننا! بیاین دعا کنیم یه چیزی هم تو کاسه ما بزارن.